جدول جو
جدول جو

معنی گذار آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

گذار آوردن(زَ تَ کَ دَ)
گذشتن. عبور کردن، مرور کردن:
نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم.
حافظ.
عماری دار لیلی را که مهدماه در حکم است
خدایا در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گواه آوردن
تصویر گواه آوردن
شاهد آوردن، دلیل و حجت آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ هََ دَ)
به ثمر رساندن. ببار رساندن. درختی را بارور ساختن:
نگهبان بود شاه گنج ورا
ببار آورد شاخ رنج ورا.
فردوسی.
سیاوش بدو گفت کای بختیار
درخت بزرگی تو آری ببار.
فردوسی.
تأثیر عدل او کند این ملک را چنان
کز خار ظلم میوۀ عدل آورد ببار.
سوزنی.
لغت نامه دهخدا
(دَ گِ رِ تَ)
سخت گرفتن برای انجام کاری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ بَ)
گل دادن. شکوفه کردن:
کجا روز کشتنش بار آورد
بسالی دو بارش بهار آورد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
استعمال کردن. (ناظم الاطباء: بکار) :
وزین در نیز شاپور خردمند
بکار آورد با او نکته ای چند.
نظامی.
، بلاهت. (آنندراج). و رجوع به بکامه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ اَ دَ زَ دَ)
گواه کردن. شاهد آوردن. گواه گرفتن. رجوع به گواه کردن و گواه گرفتن شود، مناجات کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ کَ / کِ دَ)
گذشتن. رد شدن. عبور کردن:
یا فلک آنجا گذر آورده بود
سبزه به بیجاده گرو کرده بود.
نظامی.
رجوع به گذشتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نثار آوردن
تصویر نثار آوردن
ارمغان آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهار آوردن
تصویر بهار آوردن
شکوفه کردن، گل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یا غبار آوردن چشم. خیرگی به هم رسانیدن چشم، پیدا شدن سفیدی در چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواه آوردن
تصویر گواه آوردن
شاهد آوردن گواه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گذشتن عبور کردن: یا فلک آنجا گذر آورده بود سبزه به بیجاده گرو کرده بود. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
لدفعٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
Pressure, Pressurize, Urge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
faire pression, pressuriser, exhorter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
圧力をかける , 駆り立てる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
دباؤ ڈالنا , دباؤ ڈالنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
চাপ সৃষ্টি করা , তাগিদ দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
กดดัน , กระตุ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
kueka shinikizo, kuongeza shinikizo, kumshawishi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
baskı yapmak, basınç uygulamak, zorlamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
להפעיל לחץ , לדחוף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
施加压力 , 加压 , 催促
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
압박하다 , 압력을 가하다 , 촉구하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
memberikan tekanan, mendesak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
दबाव डालना , प्रेरित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
esercitare pressione, pressurizzare, esortare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
presionar, presurizar, urgir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
тиснути , створювати тиск , наполягати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
wywierać nacisk, nalegać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
unter Druck setzen, drängen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
оказывать давление , прессовать , настоятельно советовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
pressionar, pressurizar, instigar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
druk uitoefenen, onder druk zetten, aandringen
دیکشنری فارسی به هلندی